شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ب.ظ
عنوان نداره- شش
چند وقتیه که خیلی از خودم راضیم...
من نسبت آدم مغرور پارسال خیلی عوض شدم، من یاد گرفتم به خاطر اینکه آروم باشم، به خاطر اینکه حل نشده ای توی ذهنم باشه پا روی غرورم بذارم و سعی کنم مشکلاتمو نه مثل بچه دوساله، بلکه مثل یه آدم عاقل حل کنم، چند وقته آرومم، با درونم در صلحم، به جای اینکه به غرورم افتخار کنم به این آرامش ناشی از نگه نداشتن حرف هام افتخار میکنم :)
+فک کنم پارسال بود که تو ساختمون پلاسکو دنبال کادو تولد بودیم برای یکی از بچه ها، یادمه اونروز چقدر به سلیقه فروشنده های اونجا فحش دادیم و بیست دفعه طبقه هاشو بالا پایین کردیم تا بتونیم یه چیز بدردبخور پیدا کنیم... خیلی غم انگیزه صبح بری سر کار و شب برنگردی، خیلی غم انگیزه که زندگی انقدر میتونه بیرحم باشه... نمیدونم چی بگم، یه فاتحه برای شاد شدن روحشون بخونیم
۹۵/۱۱/۰۲