Halfway to The Stars...

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ب.ظ

رفیق

رفیق یعنی کسی که یه ماه مونده به آزمون جامع دکتراش درحالیکه هیچی نخونده یه شبشو کامل بذاره پای اینکه یه ایمیل مزخرفو صد بار باهات چک کنه تا بهترین collocation ها رو به کار برده باشی و یه وقت یه جاییش غلط ملط گرامری نداشته باشه ...

بعد هی بگی برو، هی بگه این ایمیلو بزن بعد!

بعدم میگن عاشق نشو :|

خدایا این آدمای خوبتن که هنوز سر پا نگهم داشتناااا، زیادشون کن بی زحمت...


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۱۲:۲۵
نی لو
دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۴ ب.ظ

اندر احوالات الک مغ!

ح از یکی از بچه ها حل تمرینا رو میخواست که کپ بزنه تحویل بده، بعد تو تلگرام به یارو پی ام میده من یه درخواست خیلی بد ازتون دارم و اینا!

بعد به یارو میگه تمریناتونو میخوام و یارو میگه حتمن، فقط به این شرط که بخونین و یاد بگیرین و هرجاشو اشکال داشتین فردا بپر سین ازم!!!

باورم نمیشه هنوز این آدما هستن! این آقاهه المپیادی بوده و هدفش توی دانشگاه صرفن یاد گیریه!

هر سوالی که میپرسه با سوالای بقیه زمین تا آسمون فرق داره!

کلاس الکترومغناطیس چند دسته س!

یه دست اونایین که فک میکنن خیلی حالیشونه و سوالای عجیب غریب میپرسن و استادو ول نمیکنن و حتا بعد کلاس شیرجه میزنن روش، دسته ی دیگه اونایین که فقط میان لذت میبرن میرن ، دسته ی دیگه آدمایی مثل منن که جزوه مینویسن و گوش میکنن و لذت میبرن :)) و دسته آخر هم این آقاهه س! فک کنم تنها عضو این دسته باشه اما فک میکنم دنیا با همین آدما نجات پیدا میکنه!

آدمایی که فقط یادگیری براشون مهمه، نه نمره نه هیچی! فکر میکنن، سوال میکنن، ذهنشون پویاس و خارج از چارچوب فک میکنه 

انقدر توی این سال ها آدمای به درد نخور و سگ خور نمره دیدم که امروز ذوق مرگ بودم از دیدن چنین آدمی!‌ :دی

خدا زیادش کنه

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۸:۰۴
نی لو
شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۲۲ ب.ظ

ابرای سیاه، دور شین...

از پنجره بیرونو نگاه میکنم، تا چشم کار میکنه یه ابر بزرگ سیاه لم داده روی خونه ها، مثل همون ابری که تا مغز کار میکنه نشسته روی تمام فکرام

یه نگاه کردم به آسمون، به خدا گفتم به حق همین عید، به حق همین لحظه تمومش کن...

دلم میخواد یه روز از خواب پاشم و اسمش یادم نیاد

یه هفته دیگه دوباره داره میاد، برمیگرده و باید خبرای خوش گذرونی هاشو از دهن آدمای مختلف بشنوم

باید دوباره ببینم اون آدم خوشحاله س، اون برنده هه س و من همون بازنده لعنتی ام که بعد از ۷ ماه هیچ پیشرفتی نداشتم

من همون آدم احمقیم که زندگیمو فدای کسی کردم که مثل الاغ لگد زد و هر چی که ساخته بودیم رو شکست

الاغ براش مهمه؟ نه تخمشم نیست. من چی؟ من همون آدمیم که بعد از ۷ ماه...

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

+این روزام بوی غم دارن، نخونین اگه اذیت میشن
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۵ ، ۱۷:۲۲
نی لو

قول میدم پاشم وایسم،

قول میدم دیگه حال خوبم وابسته به چتای طولانی و چند ساعته م با تو نباشه،

قول میدم قوی باشم،

من رابطه هفت ساله رو پشت سر گذاشتم تو که دیگه جای خود داری

هه...

من کی انقدر بدبخت و ذلیل و احمق و نادان شدم که خودم نفهمیدم؟

so pathetic, too pathetic


۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۵ ، ۱۲:۴۱
نی لو
جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۳۳ ب.ظ

توهمات یه دیوونه زیر پتو

میخوام حرف بزنم اما نمیدونم از چی بگم

از تویی که از وقتی اسمتو از توی زندگیم خط زدم طوفان پشت طوفان یه پا شد؟ از تویی بگم که وصل بودم بهت، مثل ورقی که منگنه ش میکنن به یه ورق دیگه اما یهو از ناکجا آباد یه احمقی میاد منگنه رو میکنه و باد میکنه میبرمون، تو میری اون سر دنیا من میمونم این سر دنیا... تویی که نفهمیدم چی شد که دیگه نبودی، شب خوابیدم و صبح پا شدم و نبودی، گریه کردم و گریه کردم ولی نبودی، از خدا خواستمت اما نبودی...

تو نبودی، سعی کردم با خودم کنار بیام که دیگه نخواهی بود، سعی کردم یاد بگیرم با خودم برای دل خودم زندگی کنم و تا حد خوبی موفق بودم بعد چی شد؟

یه شب نخوابیدم و پای یه آدم دیگه اومد وسط. تمام چیزهایی که باعث میشد بعضی وقتا بهت شک کنم رو اون آدم نه تنها نداشت، بلکه نقطه مخالفشو داشت، شاید از تو مهربون تر، شاید با ثبات تر... فک کردم خدا خواسته، فک کردم خدا دویاره میخواد منگنه م کنه به یه آدم که محکم تر شم، که قوی تر باشم، که شاید خوشحال تر باشم، که ازش یاد یگیرم و بهش یاد بدم، کامل شم باهاش... این دفعه همه چی سر جاش بود به جز یه چیز

این که اون آدم نمیخواست، نه اینکه منو نخواد، هیچ کسو نمیخواست، اصن نیاز نداشت به کسی که زندگیشو کامل تر کنه، رنگی تر کنه

این دفعه یه نگاه کردم به خدا، فقط اشک ریختم برای خودم، به این فک کردم کجای زندگیم دل کی رو شکوندم که اینجوری شد، کجای زندگیم چه اشتباهی کردم که نشونم میده چیزی رو که میدونم میتونه خوشحالم کنه بعد میگه این مال تو نیست...

چند روزه زیر پتوام، فکر میکنم و مریض شدم انقدر که فکر کردم، فکر زیاد آدمو دیوونه میکنه، فک میکنم به تو، فک میکنم به این یکی و مهم تر از همه فکر میکنم به خودم و اشتباهام، فکر میکنم به اینکه اگه خدا نخواد چی؟ اگه هیچ وقت دیگه...

خدا میشناسه منو، سخت ترین امتحان برای من اینه، برای منی که حتا خدا برام قشنگ تر میشه با بودن اون آدم، برای منی که خنده هام عمیق ترن وقتی اون آدم هست، برای منی که هرروز دارم میمیرم از اینکه حس میکنم خدا نمیخواد، خدا داره شکنجه م میده برای نمیدونم کدوم گناه...

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۱:۳۳
نی لو
پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۰ ب.ظ

عنوان نداره-یک

افسردگی یعنی ترجیح بدی کل روز رو بخوابی و جون نداشته باشی خودتو از زیر پتو بکشی بیرون، شاید چون بیشترین امنیتی که توی زندگی دارم رو پتوم بهم میده

خدایا به معنای واقعی کلمه به گا رفتم...

خودت بکشم بیرون از این باتلاق لعنتی...


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۵ ، ۲۱:۵۰
نی لو
چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۹ ب.ظ

مشکل من توی ۹۹٪ دوستی ها!

وقتی آدما ناراحتن و بی روحیه چون یه مشکل بزرگ توی زندگیشون دارن، تحقیرشون هیچ فایده ای نداره حالا نه خود خود تحقیر. مثلن طبق تجربه اینکه به طرف بگی انقدر ضعیف نباش، قوی باش و این داستانا هیچ چیو حل نمیکنه، مثلن به کسی که درس نمیخونه اگه بگی پاشو بیا کتابخونه، کمتر وقت تلف کن هیچ دردیو دوا نمیکنه...

گاهی صرفن آدم باید خفه شه، غرغر اون آدمو گوش کنه و تهش بگه من مطمئنم تو از پسش برمیای، چیزی که من هیچ وقت یاد نگرفتم چون احساس میکردم یه جور بی تفاوتیه! همیشه احساس کردم باید یه لگد بزنم به یارو بگم پاشو لعنتی، پاشو خودتو تکون بده، راه بیفت اما فکر کنم این بی فایده ترین استراتژی ممکنه برای امیدوار کردن طرف و موثرترین استراتژی برای راه انداختن دعوا و ناراحتی

باید روی خودم کار کنم! باید به خودم یاد بدم بعضی وقتا سکوت کنم، گوش بدم و فقط سعی کنم طرفو آروم کنم! آدما معمولن میدونن راه حل چیه و نیازی به گوشزد ندارن که فلانی فلانی ببین این راه حله! 

گاهی فقط باید خفه شد یه مشت حرف تکراریو به طرف مثابل گفت حتا اگه واقعن بهش باور نداری!

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۵ ، ۲۲:۵۹
نی لو
چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۵ ب.ظ

خدایا میشه گمشدمو بهم برگردونی؟

امشب شب عجیبیه،

فرو رقتم تو آخرین صندلی اتوبوس، هندز فریمو کردم توی گشام و آرزو کردم کاش ترافیک تا ابد ادامه پیدا کنه

آرزو کردم کاش گریه کنم که یه کم سبک شم اما نشد

گم شده های زندگیم دارن زیاد میشن و تا وقتی گمشده اصلیم سر جاش نباشه، حالم خوب نمیشه

دستامو دراز کردم توی آسمون خدا، میگردم و میگردم تا به یه چیزی برسم انگشتی، دستی، طنابی هرچی... هرچیزی که باعث شه بند شم بهش، هرچیزی که نگهم داره بین آسمون و زمین، هرچیزی که از سرگردونی نجاتم بده

+خدا خیلی باهوشه، منو گرفته روی انگشتاش و داره میچرخونه! چجوری؟ هر چیزی رو که فکر میکردم نمیشم و نخواهد شد داره دونه دونه سرم میاد! مثل چی؟ عشق یه طرفه؟ :)) شاید...

++رد دادم به معنای واقعی کلمه


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۵
نی لو