Com4t Zone
چندوقتی هست که دارم درمورد comfort zone مطالعه می کنم احتمالن درموردش شنیده باشین
به بیان ساده یه فضای رفتاری هست که فعالیت ها و رفتارهای ما از یه الگویی تبعیت میکنن که میزان استرس و ریسک به حداقل خودش میرسه و یه امنیت فکری رو برای ما تامین میکنه و اون چیزی که باعث میشه ترک کردن این فضا سخت باشه نگرانی واسترس کم و همون امنیت فکریه، اما باید این فضا رو ترک کتیم هر چند وقت یه بار، چرا؟ توضیح میدم...
اول از همه ترک این فضا اثرات خیلی خوبی داره، احتمالن هممون تجربه کردیم درس خوندنای شب امتحان رو و اینکه یاد گیری به شدت بالا میره، من مثلن به شخصه وقتایی که فشار کاری رومه خیلی بازدهی بالاتری دارم نسبت به وقتای لش کردن! دلیل این موضوع اینه که به میزان اپتیممی از استرس هست که کارکرد مغز رو خیلی بالا میبره، اگه ازون حد رد بشه البته اثر معکوس میذاره، رفتن سراغ چیزهای جدید اون استرس رو فراهم میکنه
نکته مهم اینه که قرار نیست این فضا از بین بره، باید مرزهاشو گسترش بدیم، مغز به این فضا نیاز داره اما هرچی که محدوده ش بیشتر باشه اعتماد به نفسمون بالا تر میره، چون اصولن اگه از پس چیزهایی بربیایم که فکرش رو هم نمیکردیم خیلی روی اعتماد به نفس اثر میذاره، با باز کردن فضای کاری مغز علاوه بر یاد گرفتن چیزهای جدید خلاقیت سرکوب شده و خاموش شده دوباره موتورش روشن میشه، پس نه تنها شناختمون بالاتر میره از خودمون و وجه هایی ناشناخته از خودمون رو کشف میکنیم بلکه عملکردمون توی comfort zone مون هم بهتر میشه
من به شخصه چندوقته خیلی روی خودم دارم کار میکنم که از این محدوده بیام بیرون، باید قدم های کوچیک برداشت و نه پرش و جهش که منجر به استرس هایی میشه که خیلی اثرات مخرب داره، از جمله تصمیم هایی که گرفتم اینه که راه بیفتم برم سفر با آدم هایی که لزومن نمیشناسمشون... یه نوع سفر جدید رفتن...
درموردش خواهم نوشت اگه عملی بشه :)
+ بعد از یک سال برگشتن میخوای دوست باشیم؟!!!! با چه رویی اصن این حرفو میزنی؟!!!!! اصن میشه از کسی که باهاش غیر معمولی بودی انتظار دوست معمولی بودن داشته باشی؟! تو برای من دیگه "بهترین دوست" نیستی، تو کسی هستی که منو هل دادی توی سیاهی
++شما دو قلوی پسر دختر دیدین تا حالا که چقدر نازه؟ اصن cute ترین چیزی که در کل زندگیم دیدم
+++از ساعت ۶ تا ۹ تو آشپزخونه بودم درحال درست کردن سمبوسه، الان من لش کننده ترین آدم دنیام!