Halfway to The Stars...

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۲۱ ق.ظ

...Sigh

از اون جایی که یه interview دارم و باید براش آماده شم، بعد از با خود کلنجار رفتن های فراوان مقاله دانلود کردم و الان گیر کردم بین یه مشت مقاله و هیچی نمیفهمم! یه عادت بدی که دارم اینه که همیشه باید همه چیزو کامل بفهمم، یعنی وقتی میگن درمورد x برو بخون من باید از اولش که x ظهور کرد بلد باشم تا تک تک ویژگی هاش، ساختارش، اینکه چرا این ویژگی ها رو داره، نحوه تولیدش، کاربردهاش، مزیت ها و معایبش و هزار تا چیز دیگه، یعنی وقتی یه تیکه از یه مقاله رو نمیفهمم نمیتونم جلو برم و شروع میکنم به پیدا کردن جواب، واسه همین خیلی کند پیش میرم، رفتم یه سر زدم یوتیوب بلکه یه فیلم آموزشی ای چیزی پیدا کنم از این فلاکت در بیام و یه فیلم پیدا کردم! یکی از این فیلم ها مال دانشگاه رویاهام بود و مربوط بود به همون دپارتمانی که من اپلای کرده بودم و اتفاقن استادی درس میداد که من کاملن در جریان کارش بودم و پروفایلشو قبلن زیرورو کرده بودم، هم چنین به این دانشگاه اپلای کرده بودم و اولین ریجکتم هم از همین دانشگاه رویاهام اومده بود...

از این نگم که چقدر موقع خوندن مقاله ها گیج بودم و حالم بد بود و اندازه گاو هم نمیفهمیدم و چقدر میخواستم سرمو بکوبم تو دیوارم، از این بگم که وقتی فیلم این استاده رو دیدم چقدررر لذت بردم، چقدر پاز کردم برگشتم عقب دوباره گوش دادم و شروع کردم نوت برداشتن، چقدر خوب درس میداد لعنتی، از این بگم که من چقدر عاشق رشته م بودم و هستم و چقدر ناراحتم از این که اونی که میخواستم نشد، از این میگم که الان حسرت دارم میخورم که من توی اون کلاس نیستم که دستمو ببرم بالا سوال بپرسم و اون استاده خیلی خوشحال بگرده بهم بگم ?yep و بعد با ذوق شروع کنه به توضیح دادن، این که حق من این نبود :(، اینکه دوست داشتم الان مثل یه سری از دوستام ویزام اومده بود و داشتم کارهای رفتنمو میکردم که برم بشینم جایی که دوستش دارم، از درس خوندن تو اونجا لذت میبرم، بودن سر کلاساشون مثل آرزو هست برام، جایی که حس کنم لیاقتمو دارن... ولی نشد، نمیدونم چرا، خدا نخواست؟ من به قدر کافی خوب نبودم؟ نمیدونم چرا نشد :( فقط میدونم الان حاضر بودم هرچی دارم رو بدم سر اون کلاس بشینم و فقط گوش کنم و گوش کنم و گوش کنم 


موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۰۵
نی لو

نظرات  (۲۱)

۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۲:۳۹ فیلو سوفیا
حالا تلاش میکنی و درست میشه کارات... نگران نباش، تو دانشگاه های دیگه هم ازین استاد جیگرا پیدا میکنی؛ باور کن؛)
کسی که پیگیره بالاخره به اهدافش میرسه:)
پاسخ:
دانشگاه رویاهام بود :(
فعلن همه درها بسته ست...
هعی...
۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۲:۴۱ فیلو سوفیا
حالا چرا انقد دیر اینترویو داری؟ واسه ترم دومه پذیرشش یعنی؟
پاسخ:
آره
طرف دیوانه س
من تا حالا با هیچ کس مصاحبه علمی نداشتم!!!
نمیدونم چه گندی قراره بزنم
۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۲:۴۸ فیلو سوفیا
امیدوارم که خوب پیش بره...البته زیاد هم استرسش رو نداشته باش؛ بالاخره همین که با استاد دانشگاه رویاهات نیست این اینترویو باید استرست رو کم کنه؛)
پاسخ:
I'll try 2 do my best
((-:درست میشه غصه نخچر
پاسخ:
ایشالله هرچی خدا بخواد... :)
۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۷:۵۹ اسمم محموده
میتونی اینطوری به قضیه نگاه کنی که اون دانشگاه چه دانشجویی رو از دست داده و دلت بحالشون بسوزه حتی!
پاسخ:
اون که ۱۰۰٪!!!
اصن میتونستم تز دکترا بدم کاندید جایزه نوبل شه :))))
قسمت :)
ببین نی لو شک نکننن یه روزی میگی الهی شکررررر که نرفتم

پاسخ:
هیچ وقت اینو نمیگم!
همیشه حسرتش خواهد بود باهام اگه نرم،
اینجوری نیست که دست کشیده باشم هاااا
منتظرم،
منتظر یه فرصت مناسب
من به قسمت اعتقاد ندارم، این ماییم که میسازیم زندگیمونو، ممکنه بعضی وقت ها سنگ بیفته جلوی پامون و نشه، ولی درنهایت ماییم که میتونیم تصمیم بگیریم سنگ رو برداریم یا بذاریم همونجا بمونه و خودمون راهمونو کچ کنیم :)
ببین اینکه می گی مقاله ها رو نمی فهمیدی کاملا طبیعی هست. چون یه مقاله هیچ وقت هیچ چیزی رو کامل توضیح نمی ده. هی رفرنس می ده و تو باید هی سرچ کنی و توی رفرنس ها دقیقا دنبال علامت سوالهایی که تو ذهنت هستن بگیردی. به نظر من موقع مقاله خوندن همیشه سوال بساز! اصلا هدفت رو به جای فهمیدن بگذار یادداشت کردن سوالِ خوب و جستجو تو رفرنس ها و پیدا کردن جوابش. 
وارد هر فیلد جدیدی که می شی و می بری کارهای پژوهشی و مقاله ها  می خونی. اولش خیلی خیلی سخته ولی بعد از خوندنِ ده بیست تا مقاله، کم کم اطلاعات می ره بالا و مقاله ها رو برای چهارمین پنجمین بار می خونی دیگه می فهمیشون.
ولی خیلی رو اعصابه! برای کسایی که می خوان همه چیز رو بفهمن. کاملا می دونم چی می گی چون من هم مثل تو بودم. ولی فقط باید صبور باشی. بهت قول می دم کم کم درست می شه. 
خلاصه برداری یا علامت گذاری درست مقاله ها حتما باید انجام بدی. به خصوص اگه یه فیلد هست که می دونی چند ماه دیگه هم می خوای ادامش بدی. ذهن آدم خیلی زود فراموش می کنه. مثلا من برای یه پروژه ای که داشتم یه چیزی حدود 60 70 تا مقاله خوندم و 40 تا رو کامل خلاصه نویسی کردم. الان هم می تونم راحت برگردم به خلاصه هام و سریع مطالب مرور بشن و یادم بیاد. :) 
خلاصه هات رو روی کامپیوتر بنویسی بهتره. نه کاغذ دست نویس! چون که می تونی تو خلاصه هات سرچ کنی و راحت مرتبشون کنی. و جاهایی توی اینترنت هستند که بتونی خلاصه نویسی هات رو سیو کنی و با هر وسیله ای (گوشی و لپ تاپ و...) هر جایی که می ری بهشون دسترسی داشته باشی. مثلا evernote.com 
  
موفق باشی نی لو. 
خیلی خوشحالم که کلاس اون استاد برات لذت بخش بود. ^^
پاسخ:
آره میدونم پروسشو! همیشه واسه ارائه ای چیزی میخوندم از جون و دل مایه میذاشتم الان دیگه نه، خسته م :))
مبحثشم واقعن سخته خدایی! هرکس یه جوری بیانش میکنه، بعد حتا چیزهای متناقض هم دیدم :|
این خلاصه نویسی به نظرم از فهمیدنشم سخت تره.
معمولن من هر جمله که خوبه رو کپی پیست میکنم تو ورد بعدن میام بخونم گه گیجه میگیرم :))))
مرسی واسه معرفی سایته!
خیلی خوبه!
ممنونم واقعن، ببخشید توام تو زحمت افتادی
توام همین طور سیف :)
عیدتم مبارک :)
حس همدردی داری الان.

موفق باشی (:
پاسخ:
ممنون واسه همدردیت :)
توام همین طور :دی
عدتم مبارک :)
دارم البته :/
پاسخ:
^ــ^
میبینی،
هرچقدر سعی میکنی سرتو گرم کنی، خودتو آروم کنی، برا خودت توجیه بیاری و با مساله کنار بیایی،
وقتی یه عالمه تلاش کردی،
وقتی یه عالمه زمان گذاشتی،
فقط یه جرقه، یه جرقه کافیه تو رو برگردونه سر خونه اولت....
چن گذشت تا خودمو آروم کنم ، که کنار بیام با شرایط
یاد بگیرم همه چی اونی نیست که من فک میکنم
اما با یه اتفاق کوچیک، نشستن سر یه کلاس، همه چی دوباره برگشت سرجای اولش...من تمام طول کلاس داشتم آروم و ریز اشک میریختم که چرا نشد؟ مگه من چی خواستم؟مگه کم وقت و توجه گذاشتم؟مگه علاقه نبود؟
چرا خدا از آزار لذت میبره؟
یا مسیرو جوری بذار آدم کامل برگرده، یا با همچین جرقه های کوچیکی آتیش نزن به خرمن آرزوها....
پاسخ:
ببین حالم خوبه ها در کل، خیلی رو خودم کار کردم و این داستانا 
اما دیشب واقعن دلم میخواست هرچی دارمو بدم تو اون کلاس باشم فقط!
من درسو دوست دارم هنوز اما خسته شدم دیگه از جون کندن
میدونی؟
من از سال سوم دانشگاه دنبال کار آموزی بودم برم خارج از کشور، سال چهارمم همین طور...
سال پنجم هم که اپلای و اینا
تا یادم میاد سایت دانشگاه زیرورو میکردم و استاد پیدا میکردم
چرا خدا اینکارو میکنه؟ ببین خدا بد برای بنده نمیخواد پس چرا مثلن اینجوری میکنه؟
اگه قرار بود نشه خب مسیر منو یه جوری تغییر میداد که از اول نخوام اون دانشگاه های به خصوص اپلای کنم یا مثلن کاری میکرد کلن اپلای کنم
یا اصلن یه داستان ازدواج پیش میاورد :))))
نمیدونم...
من خیلی تو حالت توکلم، کار خودمم میکنم، دنبال دانشگاه خوب هستم، دنبال استاد هستم اما انگیزه م کمتره... اما در هرحال اون دوره رو نمیفهمم
خود خدا قانون میذاره از تو حرکت از من برکت، قانونی که تلاش کنی و برسی خب تو داستان من چرا این اتفاق نیفتاد؟
بعد میدونی؟ یه جا رو هم که گفتم گرفته بودم؟ اون هم شرایطش جوری شد که کلن ریجکت کردم گفتم نمیام!!!
چون برخلاف سال های پیش یه شهریه ای میخواستن بگیرن که فاندم خیلی کم میشد!!! درصورتی که دانشجوهایی که پارسال رفته بودن معاف شده بودن از اون شهریه با معدل های خیلی کمتر از من :|
نمیدونم مزگت، من هنوز نمیفهمم اون اتفاق ها رو
با sif tal موافقم.
منم از وقتی خلاصه برداری میکنم، با یه مرور سریع میاد تو ذهنم.
میدونی نیلو، قبلا که موقع تحصیلم بود و مقاله یا کتابی میخوندم، زمانم جوری بود که فقط به همون مقاله میرسید.
اما حالا که خودم دارم میخونم، از هیچ اسم و اصطلاح و واژه ای نمیگذرم! انقد میگردم و سرچ میکنم که مطلب مث آینه صاف بشه برام :))))
الان جزوه و مقاله و کتابای بچه های ارشدو گرفتم، با همین روش میخونم
پاسخ:
خلاصه برداری سختهههه
آره منم همونجوریم ولی جووون میکنم جلو برم!!!
الان برای چی درس میخونی؟
تازه کنکور دادی که!!!
۰۵ تیر ۹۶ ، ۱۴:۴۹ 🍁 غزاله زند
توکل به خدا درست میشه 😊
موفق باشی عزیزجان 😇
پاسخ:
دیگه مردم انقدر توکل کردم :))))
مرسی غزاله، به همچنین :)
نی لو من حستو کاااااملا میفهمم:( توی یه موقعیت دیگه ولی همین حس:( 

ولی هنوزم فرصت هست:) به دستش بیار 
پاسخ:
سعیمو میکنم، امسال نشد سال دیگه :دی

ایشالله چندروز دیگه راحتتت میشی :)
اون گور به گوری (دانشگاه) رفتن یا نرفتنش خیلی فرق نداره
تصمیم گرفتم سطح دانشمو خودم ببرم بالا.
مث علاقه فردی!
دیگه کنکورم مهم نیست.

اون کامنت اولم هم واقعا داستان خودمو نوشتم
تو یه کلاسی نشستم، اردیبهشت ماه
که زیر و روم کرد...
نابود شدم...
دوباره انگار خدا گرفت منو گذاشت سر خونه اول.
خب چرا؟؟؟؟؟ :lllll
یکی از دوستام بغلم نشسته بود.پرسید چت شد یهوو؟؟؟؟
برا چی انقد گریه میکنی؟؟؟
واقعا نمیدونستم اون لحظه چی بگم که حالمو توضیح داده باشم.
این پستت شرح نگفته های زبانم شد.
همه شکستا یه طرف، اون علاقه ای که دوباره جرقه میزنه یه طرف...
پاسخ:
میفهمم...
اشکم دراومد دختر:(
پاسخ:
ای واییی :(
چرا آخه؟!!!
این گیر دادنت برای فهمیدنه که باعث شده یک شریفی باشی!
اون دانشگاه و استاد نازنینش رو هم مثل این مقاله خوندنت در نظر بگیر. که مایوس نمی شی و بالاخره با هزار کلنجار به هدفت می رسی. شاید خیر اینه که کمی دیرتر بری اونجا. ولی با این حجم از اشتیاق و خواستن مطمئنم یک روزی دانشجوی اون دانشگاه و استاد مذکور می شی.
پاسخ:
شاید...
شاید...
ها عید :دی
عیدت مبارک:))
پاسخ:
ممونم جانم ^ــ^
۰۷ تیر ۹۶ ، ۰۳:۰۸ مرد پاییزی
ببین نیلو وقتی من الان دیگه بیخیال ریاضی شدم، یعنی تو هم یه روزی بیخیال میشی ... گذر چند سال میتونه تفکرات آدم رو دگرگون کنه، چیزهایی که قبلن برات آرزو بودن دیگه بی اهمیت میشن ... هدف هات عوض میشه، حسرت ها و آرزوها و خواسته هات عوض میشه ... 
پاسخ:
ببینیم چی میشه
من هنوز دارم میجنگم براش
اگه شرایط emergency خانوادگی ای چیزی پیش نیاد نمیمونم حداقل الان این طور فکر میکنم
۰۷ تیر ۹۶ ، ۱۶:۱۷ پـــــر ی
یاد تمام حسرت هام انداختی منو:(((
چرا یه بار دیگه واسه اپلای تلاش نمی کنی
پاسخ:
هنوز دارم تلاش میکنم بیخیال نشدم
چرا پری؟ تو دیگه چرا؟
۰۷ تیر ۹۶ ، ۲۰:۰۹ دل‌آرام میم سین
good luck! :))
به اندازه‌ی کافی دلداری‌ت دادن دوستان، من فقط برات آرزوی موفقیت می‌کنم ؛)
پاسخ:
سلااام خوش اومدی :)
پدر دوستانو درآوردم یعنی :))))
ممنونم :)
هوووم ... هیچی اونی که میخواستم نشد :)))))))))))) به قول برادران خسروی عزیز

+ من قبل ابیشتر غر میزدم ام ی سری دوست دارم مثلا زمانی که من شاکی میشم و ... مثلا تو کار! فوری منطقی (بدون نصیحت) میگن... ببین الان ما نسبت به سن و شرایط و. ... کار و حقوقمون و ... خوبه و فلان و بهمان... خلاصه آروم میشم!
از صمیم دل آرزو میکنم برسسی به همه اونایی که دوست داری... و یادت باشه هیچ وقت دیر نیست
پاسخ:
ممنون واقعن
آدم بخواد مقایسه کنه همیشه هست کمتر از خودش اما من فکر میکنم آدم باید خودشو با خودش مقایسه کنه
با آرزوهاش، تواناییاش...
خوش اومدی :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی