Halfway to The Stars...

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۰۶ ق.ظ

Crazy stupid love

انگار زندگی من ابستن حوادث مهمیه... همیشه دوست داشتم لغت ابستنو استفاده کنم فکر کنم اصن این پستو شروع کردم که توش از ابستن استفاده کنم اما در ادامه نمیدونم چی باید بگم

خب یار غارم داره میره... پ و ک چمدون هاشونو بستن و جمعه شب فرودگاه میرم که خداحافظی کنم باهاشون, ما همیشه به 3 تفنگدار معروف بودیم اما حالا اقیانوس ها و قاره ها بینمون فاصله میندازن... یه بی حسی خاصی دارم, ناراحت نیستم شاید چون پ خیلی تاکید کرد دوست نداره کسی شیون و گریه راه بندازه, چون حالشو بدتر میکنه...

خلاصه همه میرن و من میمونم و حوضم... دیگه از تنها بودن نمیترسم و این جزو تغییرات دوست داشتنیم بوده, همینجوری جلو میرم و ادما سر راهم قرار میگیرن... الان تلگرامم پر از پیام های خداحافظیه, پر از ناله های پ و ک. بعد من فکر میکنم میتونستم تنها پاشم برم اونور دنیا زندگی کنم؟؟؟ میتونستم انقدر قوی و مستقل باشم؟؟؟ تازه این ها شانس اوردن و با هم یه دانشگاه پذیرش گرفتن اما من اگه میرفتم تنهای تنها باید یه زندگی رو میساختم...

الان خوشحالم که قرار نیست برم حداقل فعلن! 

او به طور رسمی تری قراره وارد زندگیم شه و من نمیفهمم, هیچ سنسی نسبت به مسائل ندارم, ادراکمو از دست دادم به طور کامل... سیر عشق الن دوباتنو میخونم و از ازدواج ناامیدم با این حال عکسای تلگرامشو که دونه دونه ورق میزنم ذوق تو دلم پرپرررر میزنه... و مطمئن تر میشم

من این همه با ادم های مختلف گشتم اما هنوز عین بار اول عاشق میشم, این حجم از حماقت برام خنده داره, حتا عشق هم خاص و منحصر به فرد نیست... ولی این دلیل نمیشه عاشق نشیم, عاشق شیم چون زندگی رنگ میگیره با عشق, پوستتون شفاف میشه, چشماتون برق میزنه و هرلحظه باید در تلاشی باشین لبخندهایی که بی اجازه پهن شدن رو لبتون رو مخفی کنین... این همون حال دوست داشتنی ای هست که خیلی وقت بود دعا میکردم برگرده... شکر شکر شکر 

+ او میگفت من از کار تو خونه متنفرم و تا حالا ظرف نشستم, بهش گفتم چرا! ازین حرفا نداریم, بیخود ظرف نمیشوری و یه ساعت در مورد تساوی حقوق زن و مرد حرف زدم براش اما میگفت همینه که هست و من توی دلم میگفتم وایسا ببین چجوری خر میشی :))) پریروز گفت باشه, ظرفم میشوریم و من پیروزمندانه لبخند زدم و مردم از ذوق براش... 

++ بی صدا میخونمتون, درگیری ذهنیم خیلیه... قول میدم زود زود برگردم :)

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۱۲
نی لو

نظرات  (۱۵)

چقدر کامنت دارم براش...
+اول از همه این که آبستن :))))))))
+میدونی، نمیدونم خوبه از تنهایی نترسیدن یا اینکه بده . خوبیش به اینه خودت راحت تری، تنهایی بیشتر، انتظارات کمتر، آسیب کمتر... اما نکنه از تنهایی نترسیدن معنی اینو بده که یه بخش احساسمونو از دست دادیم؟( از بس فکر میکنم حس تنهایی حس بزرگیه)
+ بیا من حوضت میشم ^_^
+شاید با این همه آدم مختلف گشتی و هنوز عاشق نشدی! اونطوری که باید. اونطوری که خاص و منحصر بفرد باشه . هنوز مونده کوپن اصلیت . من که کوپنم رو استفاده کردم رفت :))
پاسخ:
وای چقدرحرف دارم بزنم :)))
نه از تنهایی نمیترسم چون راحت ارتباط میگیرم با ادما, تنها نمیمونم دیگه و به این رسیدم که ادم ها میرن و جاشون ادم جدید میاد, that's life
ای جانننن چقد خوب بود حوضم بودی... کی بشه مسافرت بریممممم؟؟؟ ^____^
نه انگور, باور کن از اون عشق اولم حقیقی تر نمیشد اما اون رو هم با این ادم جدید یادم رفت عشق التیام میبخشه, درمان میکنه, ذاتشه... اصن اینجوری نیست بگی کوپن موپن... اینو من دارم بهت میگماااا با کوله باری از تجربه در مسائل عشقی :)))) 
تا ارسال رو زدم دیدم عه یه چیزایی اضافه شد . 
انقدر کیف می کنم میبینم این حس و حال و چشم برق زدن و پوست روشن شدنا برگشته بهت ^_^ همیشه با دوام بمونه برات
پاسخ:
:))) اره همیشه پستو مینویسم بعد کم کم تکمیل میکنم!!
مرسی انگور, ایشالله هیچ زندگی ای بی عشق نمونه... :)
والا الان کوله بار من گیر کرده :)) امیدوارم همین شکلی باشه که میگی ^_^
پاسخ:
من اینا رو اسکرین شات میگیرم یه روز که عاشق شدی دوباره نشونت میدم :)))
جداً ها! عاشقی چیزی جز حماقت نیست به خدا :|
پاسخ:
واکنش یه سری نورونه :)) بعد یه تپش قلب دنبالش میاد بعد دیگه طرف هرچی بگه خر میشی :)))
هی وای من
عاشقی^__^

ایشالا با او بری:)))))))
پاسخ:
ایشالللللله :)))
اره زمرد کار دست خودم دادم :)))
روزی که گفتی اون دوتا پذیرش گرفتن و میخوان برن رو یادمه,الان خیلی عادی تر واکنش نشون دادی:) و این خوبه 
همیشه احساسات با گذر زمان کمرنگ میشن 

اینطور که فهمیدم قرار نیست تنها بمونیا:)) و چقدر خوبه که حسهای ناب قدیمت دارن دوباره سر باز میکنن 
یعنی واقعا ممکنه این اتفاق برای هرکسی بیفته؟
پاسخ:
اره لیمو میفته, شک نکن فقط برای هرکسی زمان مشخصی داره... البته باید خودتو تو مسیردیدن ادم ها قرار بدی نه اینکه خودتو ایزوله کنی
یادته لیمو؟؟ خیلی نگران بودم, داغون بودم... شاید به خاطر او هست که اروم ترم الان... خدا گر ز حکمت ببندد دری, ز رحمت گشاید در دیگری و این داستانا... :))))
اهان لیمو, اینم هست که چون ما انسان ها احمقیم (خودمو میگم دور از جون شما) و تمایل شدیدی به تقدیرگرایی داریم الان اتفاقات ناگوار مثل پذیرش و داستان های اپلای رو اینجوری تفسیر میکنم که خواست خدا بوده تا من با او اشنا شم و این خزعععععبلااااتتتت :))))

۱۲ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۳۹ دُچــــ ــــار
پوست شفاف تر میشه!؟ عجب :)
پاسخ:
اره دیگه قلبت هی تند میزنه, هولللل میشی (مثلن وقتی خیره طور نگام میکنه این حالت دست میده بهم) پمپاژ خون سریع تر میشه و رو پوستم اثر داره دیکه, نه؟؟ :)))))
۱۲ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۵۲ مریــــ ـــــم
اول که شروع کردم به خوندن لبخندم کم کم داشت محو میشد اما هرچی به پایان نزدیک تر میشدم لبخندم قوت میگرفت و عمیق تر میشد
حستو به رفتن پ و ک میتونم درک کنم
حستو نسبت به اینکه یکی باشه که عاشقش باشی و اونم عاشقت باشه رو نمیتونم درک کنم ولی میتونم بفهمم
:)
امیدورام درگیری های ذهنیت تموم شه
پاسخ:
یعنی چی؟؟؟؟ :دی
یعنی عشق رو درک نمیکنی؟ یا مثلن من جور خاصی عاشقم که نمیفهمی؟
۱۲ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۱۶ مریــــ ـــــم
ینی عشقو درک نمیکنم
مخصوصا دوطرفشو
والا
پاسخ:
چه جالب!!!!!!
:)))))
یکی نیش منو ببنده لطفا:-D 
پاسخ:
:)))))
از همین مشکل رنج میبرم فلذا کاری از دستم برنمیاد :)))
۱۲ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۰۶ پشمآلِ پشمآلو
بذا برین سر زندگی میگه من عه اول گفته بودم دوس ندارم بشورم و میزنه زیرش:دی
این حس بی تفاوتیم طبیعی آدم انگا بالغ تر میشه همی حسی میشه
پاسخ:
اقا من سر ظرف شوخی ندارمممممم :دی 
میدونی؟ خودش خیلی حواسش هست چیزی نگه که بعدن بزنه زیرش... امیدوارم نزنه 
اوهوم راست میگی...
عجب دنیای شده هااا 
دیگه مردا باید ظرف و کهنه بچه بشورند :/
خدایااا هلپ می
پاسخ:
:))))) 
نه مردا نباید این کارو کنن ولی وظیفه زن هم نیست... همکاری کنن کارها بره جلو نه اینکه یه نفر زیر بار زندگی بمیره!!!
۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۰ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
این پست خودش آبستن حرف های مهمی بود:))))
سفر دوستان بی خطر!
من خودم دوست داشتم که یه زندگی نیمه مستقلی رو توی یه شهر دور ازخانه به بهانه تحصیل تجربه کنم ولی خانواده اجازه ندادند!
پاسخ:
ابستن :))) مرسی تو استفاده کردی من بازم لذت بردم :دی
انقدر سختهههه... من تو فرودگاه فهمیدم اگه میخواستم تنها برم میمردم, قدرت روحی و انگیزه خیلییییی بالایی میخواد, همین که صرفن دوست داشته باشی تجربه کنی کافی نیست
خدا رو شکر نرفتی :دی
اوه مای گاد نیلو میبینم که حرف عشق اومد وسط ♥ـ♥
پاسخ:
اره یاسی :))
دیدی چی شد؟؟؟ :)))
جان جان عاشقی‌تو قربون! ^__^
آقا بذا یه پز بدم برم! مستر جو علاوه بر بلدی کار خونه، آشپزی هم بلده حتی!!! بیشتر از من!!!! ^___^
ایشالا که خدا نگهدارش باشه ... چهار روزه زنگ نزده نگرانشم :(
پاسخ:
^___^
دم مستر جو گررررم
بیا مهمونی بگیریم مسترجو آشپزی کنه ادی ما هم ظرف بشوره :))))
ایشالله خدا حفظشون کنه :))) نگران نباش گندمی چیزی نشده... اصن عشقه و همین نگرانیاااا :)))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی