آش شله قلمکار- پنج
+ میگفت تو هیچیت به آدم نرفته, حتا خواستگاریت!! 3 دفعه اومدن خواستگاریت!!
++ از رسم و رسومای ازدواج حالم به هم میخوره, اینکه تا میای بگی من به مهریه اعتقاد ندارم, جشن نمیخوام بگیرین ان میلیونو تو یه شب بریزین تو سطل زباله و هیچ کس حتا به خودش زحمت نده انگشت سوم نشونت بده!
+++ ممم, حقیقتن این روزا ذهنم خالیه, نه خوشحالم نه ناراحت... بیشتر در نوسانم بین این دو حالت, باورم نمیشه جدی شد, اونم انقدر سریع... باورم نمیشه این منم که این تصمیم هارو گرفتم, باورم نمیشه کسی که هفت سال براش صبر کردم و یه سال هم در سوگواری نبودنش گذشت جای زخم هاش خوب شده, زمان معجزه میکنه... عشق هم, اما من فرق کردم, قوی شدم, هدف دار شدم, خودمو پیدا کردم, علایقمو پیدا کردم, به زندگیم معنی دادم... آهن در اثر عملیات حرارتی میشه فولاد... همه چی همونه اما یهو سردش میکنی تو آب مثلن, اتم ها تو شبکه جابجا میشن و استحکام یهو چند برابر میشه, این منم الان... فولاد
++ این روزا رو لابلای فلسفه غم و شادی میگذرونم, علایقمونو پیدا کنیم, اگه علایقمونو پیدا نکنیم از 50 سالگی باید دست رو دست بذاریم منتظر بوسه مرگ باشیم... این بدترین خیانتیه که میتونیم در حق خودمون بکنیم... اون چیزی که باعث میشه تو قلبت خوشی پرپر بزنه, واسه من سفر و دیدن آدم های جدید و شنیدن داستان زندگیشونه, برای شما چیه؟؟؟
+ ام بی ای!!! تا پارسال میگفتم مگه رشته س؟؟ الان کتابای جیمت رو میز خونه س... :) ببینیم چی پیش میاد...