هالالالای لالای لالا لای لای :))
دوست داشتم میتونستم یه بطری دستم میگرفتم, حتا بطری نه! گالن! کیلو کیلو آرامش و حس خوب این روزا رو میریختم توش واسه روزهای سخت, این انصاف نیست یه جاهایی از زندگی انقد شیرین باشه که خفه شی از شیرینیش!! بعد یه جاهای دیگه ای دق کنی از غم و غصه!! مثلن دیشب یک ساعت تمام خوابم نمیبرد چون یه لبخند گنده ول بود رو صورتم و تمام عضلات صورتم درد میکرد از این لبخند و هر تلاشی میکردم این لبخند محو نمیشد!! نتیجه اینکه تا ساعت 4 صبح با دخترا درمورد ساقدوش شدنشون حرف میزدیم و از شدت خنده به دل درد و دل پیچه رسیدیم... :))
از حال و هوای این روزا باید به ذوق های تلفن های نصفه شبیش اشاره کنم, صداش, قربون صدقه هاش, لبخنداش, یهویی بیرون رفتنا, نگران شدن براش وقتی زنگ نمیزنه, باز کردن در خونه و گره خوردن نگاه ها به هم, یواشکی حرف زدن ها که کسی نشنوه... و کیلو کیلو آرامش... کیلو کیلو آرامش و باز هم کیلو کیلو آرامش
این چت بالا خیلی حس خوبی بهم داد... تا الان شاید خودمو لایق این همه حس خوب نمیدونستم اما خیالمو خیلی راحت کرد...