Halfway to The Stars...

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۳۳ ب.ظ

توهمات یه دیوونه زیر پتو

میخوام حرف بزنم اما نمیدونم از چی بگم

از تویی که از وقتی اسمتو از توی زندگیم خط زدم طوفان پشت طوفان یه پا شد؟ از تویی بگم که وصل بودم بهت، مثل ورقی که منگنه ش میکنن به یه ورق دیگه اما یهو از ناکجا آباد یه احمقی میاد منگنه رو میکنه و باد میکنه میبرمون، تو میری اون سر دنیا من میمونم این سر دنیا... تویی که نفهمیدم چی شد که دیگه نبودی، شب خوابیدم و صبح پا شدم و نبودی، گریه کردم و گریه کردم ولی نبودی، از خدا خواستمت اما نبودی...

تو نبودی، سعی کردم با خودم کنار بیام که دیگه نخواهی بود، سعی کردم یاد بگیرم با خودم برای دل خودم زندگی کنم و تا حد خوبی موفق بودم بعد چی شد؟

یه شب نخوابیدم و پای یه آدم دیگه اومد وسط. تمام چیزهایی که باعث میشد بعضی وقتا بهت شک کنم رو اون آدم نه تنها نداشت، بلکه نقطه مخالفشو داشت، شاید از تو مهربون تر، شاید با ثبات تر... فک کردم خدا خواسته، فک کردم خدا دویاره میخواد منگنه م کنه به یه آدم که محکم تر شم، که قوی تر باشم، که شاید خوشحال تر باشم، که ازش یاد یگیرم و بهش یاد بدم، کامل شم باهاش... این دفعه همه چی سر جاش بود به جز یه چیز

این که اون آدم نمیخواست، نه اینکه منو نخواد، هیچ کسو نمیخواست، اصن نیاز نداشت به کسی که زندگیشو کامل تر کنه، رنگی تر کنه

این دفعه یه نگاه کردم به خدا، فقط اشک ریختم برای خودم، به این فک کردم کجای زندگیم دل کی رو شکوندم که اینجوری شد، کجای زندگیم چه اشتباهی کردم که نشونم میده چیزی رو که میدونم میتونه خوشحالم کنه بعد میگه این مال تو نیست...

چند روزه زیر پتوام، فکر میکنم و مریض شدم انقدر که فکر کردم، فکر زیاد آدمو دیوونه میکنه، فک میکنم به تو، فک میکنم به این یکی و مهم تر از همه فکر میکنم به خودم و اشتباهام، فکر میکنم به اینکه اگه خدا نخواد چی؟ اگه هیچ وقت دیگه...

خدا میشناسه منو، سخت ترین امتحان برای من اینه، برای منی که حتا خدا برام قشنگ تر میشه با بودن اون آدم، برای منی که خنده هام عمیق ترن وقتی اون آدم هست، برای منی که هرروز دارم میمیرم از اینکه حس میکنم خدا نمیخواد، خدا داره شکنجه م میده برای نمیدونم کدوم گناه...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۲۶
نی لو

نظرات  (۱۱)

۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۱:۳۶ محمدرضا فلاح
:(
پاسخ:
...
۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۱:۴۵ یـو ســـف
درست میشه ایشالا :)   
از کجا فهمیدی که اون هیشکی رو نمیخواد؟؟ 
به عنوان یه پسر برام عجیبه که یه نفر هیشکی رو نخواد. 
پاسخ:
درست نمیشه!
خب فازمون فقط دوست اینا بود بعد بحث اینا کردیم
تجربه بدی داشته، خیلی اذیت شده فک کنم
۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۱:۴۸ یـو ســـف
منم دوست اینا میخوام :(((
پاسخ:
چی میخوای؟
۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۱:۵۰ یـو ســـف
ولش کن شوخی کردم، منظورم دوس دختر بود. :))) 
راستی چرا به بلاگ اسکای سر نمیزنی؟؟ 
پاسخ:
به نظرت با این حالم اصن میتونم چیزی بخونم؟؟ :))
۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۱:۵۲ یـو ســـف
آره راس میگی ... ببخشید :( 
پاسخ:
درست میشه
آدم یاد میگیره از یه جا به بعد قلبشو بندازه دور با مغز زندگی کنه، شاید منم مثل اون شدم...
۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۱:۵۴ یـو ســـف
من که هنوز نتونستم فقط با مغزم زندگی کنم :( 
پاسخ:
بیا با این یارو حرف بزن قانعت میکنه :))
چقد اون یارو شبیه منه
چقققدررر این چیزایی ک گفتی آشناس
دقیقا حس کردم زندگی رو دارم از دهن طرف مقابل اون روزها می‌شنوم…
پاسخ:
یعنی توام مثل اون یارو فک میکنی؟
ببخشید لفظ «اون یارو» یه جورایی اشاره ب جواب کامنت بالایی داشت
پاسخ:
آره فهمیدم :)
اره این طوری فک می‌کردم
الانم همین طوری فک می‌کنم
ولی
یه روز یه نفر تو زندگی اون یارو میاد که بهش می‌فهمونه اون تجربه تلخ قبلی عشق نبوده و همه منطقاش کنار این عشق واقعیه ک رنگ و بو داره…
پاسخ:
منم بهش گفتم اینا رو، بهش گفتم عشق سازنده س اونی که ویرون میکنه حماقته نه عشق
مشکل اینه آدما وقتی بزرگ میشن مغزشون توانایی اینو داره بی منطق ترین چیزا رو از یه راهی منطقی جلوه بده، بزرگا به عقایدشون stick میشن، نمیتونی راحت تکونشون بدی
آره یه روز میفهمه، مطمئنم اینو، امیدوارم دیر نشه براش...
۰۴ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۶ بای پولار
چی بگم. نمی تونم نظر خاصی بدم راجع به این مشکلت. فقط امیدوارم آشفتگیت زودتر تموم بشه. و البته به گمانم اگه بیشتر با خودت دوست و صمیمی بشی راحت تر با این خلائی که گرفتارش شدی کنار می آی.
پاسخ:
آره دقیقن، آدم تکلیفش معلوم میشه
میدونی؟ رابطه های مل خیلی بی سرانجامن! مثلن تو این سریالا نگاه کن، خیلی شیک و مجلسی دو بار date میرن بیرون میفهمن طرفو میخوان یا نه
مال همه ش دست به عصا راه رفتنه، بعد یه وابستگی به وجود میاد این وسط و بعد حالا بیا و درستش کن...
ای بابا اینو خصوصیش کن 
پاسخ:
چرا خب؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی