چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۱۰ ق.ظ
پر پرواز
چهارشنبه سوری من طعم شور اشکامو داشت که یه بغض نه ماهه سر باز کرد، از همون خرداد لعنتی شروع شد بعد رسید به تافل و جی آر ای و این ترم آخر لعنتی و اپلای و استاد عزیز که هر روزمو جهنم کرد و تا امروز این بغض pile up شد و آخرش ترکید
مامانم به بابام میگفت مگه میشه یه آدم انقدر تودار باشه؟ همین جوری گریه کردم و گریه کردم تا اشکام تموم شد و دماغم قد بادمجون باد کرد و قرمز شد و شبیه دلقکا شدم
تو ماشین که بودم این بالن آرزوها رو میدیدم که میرن بالا و میرن بالا و بعد سوختشون تموم میشه و سقوط میکنن
منم مثل اون بالنه بودم، رفتم بالا و بالاتر و هرروز خوشحال تر بعد یهو نمیدونم چی شد که ...
۹۵/۱۲/۲۵