جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۴۱ ب.ظ
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار، که از جهان ره و رسم سفر براندازم
همین جوری نشستم گوله گوله اشک میریزم واسه دو سه ماه دیگه که قراره بره
بعضی آدم ها ریشه میکنن تو زندگیت، عین پیچک دورشون میپیچی رشد میکنی میری بالا
خسته شدم از این همه جدایی، از این همه رفتن، از این همه دور شدن آدم ها از همدیگه...
خیلی وقته خبری نشنیدم از رسیدن آدم ها، کنار هم بودن آدم ها، خیلی وقته از سر شوق گوله گوله اشک نریختم برای رسیدن...
۹۶/۰۲/۲۲