جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۴۷ ب.ظ
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز * کنار دامن من همچو رود جیحون است
هی نگاه میکنم به انگشت سبابه آبیم و میگم یعنی ممکنه شمرده نشه؟
و استرس نتیجه انتخابات وقتی از بعضی از دوستانی که تو ستادها هستن خبر میرسه که فلان کاندید تعداد رای هاش بالاتره (یکی دو تا ستاد، قطعن نه همه شون)، حتا یه لحظه م نمیتونم تصور کنم اون هشت سال دوباره تکرار شه... دیگه چیزی ازمون باقی نمیمونه...
امروز دلم گرفت برای سال ۸۸، برای اون هایی که هششششششت ساله توی حصر داغون شدن، برای چی؟ برای کی؟ کی تموم میشه؟ آخ که چقدر درد داره...
سبزیم که با خون بنفش شدیم...
۹۶/۰۲/۲۹