بیخود میخوای راه و رسم سفر از جهان براندازی!!!
در راستای گسترش مرز های comfort zone برنامه سفر ریختم! سفر به شکلی که تا حالا تجربه نکردم و حداقل اقلش اینه شب رو پیش آدم هایی قراره بمونم که نه میشناسمشون نه میدونم کی هستن! همیشه یکی از آرزوهای زندگیم این بوده که جاهای جدید برم و با آدم های جدید آشنا بشم، خیلی وقتا میزان احساس خوش بختیم تو زندگی متناسب بوده با تعداد آدم های نزدیک دور و برم! الان یه هیجان داره گوشه دلم وول وول میزنه که از فردا قراره با چه آدم هایی آشنا بشم، روستایی که قراره توش پیش میم بمونم چه شکلیه، غذاهای محلی ای که قراره بخورم چه مزه این، چه سوغاتی هایی قراره بیارم...
خلاصه اینکه ممکنه یه چیز خیلی خفن از آب در بیاد و من موتور سفر به این شکل هیجان انگیز رو روشن کنم، ممکنه هم یه عالمه فاجعه اتفاق بیفته و دیگه سفر بی سفر! خلاصه اگه برنگشتم، احتمالن گیر دزدی، گروگان گیری، متجاوزی چیزی افتادم :)) حلالم کنین :دی
و در نهایت اگه پ نبود شاید در لحظات آخر جا میزدم و میگفتم ول کن بابا، بشین فیلمتو ببین، کتاب های نخوندتو بخون، سینما برون، تابستون میریم سفر اما خوبی بودن پایه همینه! وقتی جا میزنی اون انگیزه میده بهت و برعکس :دی
زنده باد زندگی، زنده باد هیجان و گور بابای هرچیزی که باعث میشه ما به طور لحظه ای حساس بدبختی بکنیم
+کلی ممنون به خاطر دعاهاتون (پست قبلی)، به خیر گذشت...
++به مرحله ای از عرفان رسیدم که در حین پست نوشتن با یک دست پشه میکشم!
+یه نکته جالب دیدم گفتم شاید واسه شما هم تازه باشه، ما آدم های در حالت عادی حدود ۱۰٪ از توانایی های ذهنمون رو استفاده میکنیم، توی سفر این ۱۰٪ تبدیل میشه یه ۲۰٪! شاید چون حواسمون بیشتر جمع مسیرها، خیابون ها، آدم ها، زبان، آداب و رسوم، غذا و مقایسه اون شهر با شهر خودمون میشه تحلیل ذهن میره بالا و عملن دو برابر حالت عادی کار میکنه!