Halfway to The Stars...

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳۳ مطلب با موضوع «درگیری های ذهنی-قلبی» ثبت شده است

شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ق.ظ

Fuckin' Reality

پرت میشم وسط واقعیت بعد از دیدن ۵ قسمت بیگ بنگ

خنده خشک میشه رو لبام بعد از تیتراژ آخرش

همه اینا از دیدن عکس تازه ت شروع شد، با تمام جنگ و جدال و مقاومتی که در برابر تو از خودم نشون دادم، با دیدن عکس نیمرخت که کلاه سرت گذاشته بودی و ریشات که باهاشون صد برابر جذاب تر میشدی معلوم بود و هندزفری تو گوشت بود، درحالیکه به برف زل زده بودی و احتمالن داشتی به من فک میکردی بدون هیچ گونه فکری گفتم "عزیزم..."

دلم میخواد توی بیگ بنگ باشم، توش یعنی توی توی توش، VLC PLAYER رو بشکافم برم توشون، لابلای آزمایشگاهاشون، لابلای اون همه nerd، لابلای مزخرف گفتنای شلدون، وقتی حالم بده شلدون برام بخونه

"soft kittywarm kittylittle ball of furHappy kitty, sleepy kitty, purr purr purr"

زندگی ای که چیزی ازم توی گذشته نمونده باشه، زندگی ای که چیزی از کسی توی حالم جا نمونده باشه

حقیقت اینه، این واقعیت زندگی منه، زندگی ای که چیزی ازم توی گذشته مونده، زندگی ای که چیزی ازش توی حالم جا مونده

و فقط خدا میدونه این بی راه حل ترین مشکل دنیاست...



۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۵ ، ۰۰:۳۱
نی لو

-چطوری چه خبر؟

+حتمن دوست ندارم بدونی که نمیگم

-چرا؟

+تموم شده، دلیلی نمیبینم ادامه ش بدی

-فک میکردم این فازو رد کردی

+من حالم خوبه تا وقتی تو نباشی، فک میکردم واضح اعلام کردم

-رفتارت اینو نمیگفت

+سعی کردم خوب رفتار کنم

-یعنی پی ام میدم حالت بد میشه؟

+نه یعنی سعی کردم فراموشت کنم، پی ام میدی نمیذاری کارمو بکنم

-با حال پرسیدن فراموش کردنت خراب میشه؟

+فلانی، از زندگیم برو بیرون واضح تر ازین بگم؟


+منم، این منم انقدر سنگ دل شدم، این منم که اینجوری داری با کسی حرف میزنم که میمردم براش...

خودش خواست...............................

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۲۳:۲۵
نی لو
پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۵۰ ب.ظ

"پ"

تولد پارسالم بود و خیلی ناراحت بودم،
پ میگفت میام خونتون فردا، آدم روز تولدش نباید ناراحت باشه
بهش گفتم روز تولدم ناراحت نباشم، فرداش چی؟
میگفت آدم هیچ وقت روز تولدشو بادش نمیره
پ کجاست الان؟ داره چیکار میکنه؟ چه گندی به زندگیش میزنه؟
من دوست بدی بودم؟ شاید...
ا ما خودش نخواست باشم، خودش نخواست روزامونو با هم ورق بزنیم، من بودم اما اون کناره گرفت، شاید باید میرفتم دنبالش، شاید آدم نباید دوست چندین و چند سالشو به هیچ قیمتی از دست بده، به هیچ قیمتی یعنی این که اگه طرف وقتی بهش بیشترین نیازو داشتیم نبود ببخشیش، به هیچ قیمتی یعنی اگه اون نبود، تو اونقدر باشی که نبودنش جبران شه، اما من همیشه آدمی بودم که سعی کردم اطرافیانمو تربیت کنم، مثلن باج ندم به کسی، به خاطر همین سعی کردم یادش بدم اگه اشتباه میکنه باید پاش وایسه، اگه اشتباه میکنه باید بیاد جبران کنه که عادت نکنه من همیشه آدم بخشنده قضیه م.
اما لازمه آدما کوتاه بیان، درسته اون تو روزای سختم منو ول کرد شاید چون خودش درگیر چیز دیگه ای بود اما من شاید من باید غرورمو میذاشتم کنار و میبخشیدم...
شاید اگه برگردم سعی کنم بیشتر درکش کنم، در هر حال به قیمت از دست رفتن یه دوست خوب تموم شد...
۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۰
نی لو