عنوان نداره-یک
افسردگی یعنی ترجیح بدی کل روز رو بخوابی و جون نداشته باشی خودتو از زیر پتو بکشی بیرون، شاید چون بیشترین امنیتی که توی زندگی دارم رو پتوم بهم میده
خدایا به معنای واقعی کلمه به گا رفتم...
خودت بکشم بیرون از این باتلاق لعنتی...
افسردگی یعنی ترجیح بدی کل روز رو بخوابی و جون نداشته باشی خودتو از زیر پتو بکشی بیرون، شاید چون بیشترین امنیتی که توی زندگی دارم رو پتوم بهم میده
خدایا به معنای واقعی کلمه به گا رفتم...
خودت بکشم بیرون از این باتلاق لعنتی...
امشب شب عجیبیه،
فرو رقتم تو آخرین صندلی اتوبوس، هندز فریمو کردم توی گشام و آرزو کردم کاش ترافیک تا ابد ادامه پیدا کنه
آرزو کردم کاش گریه کنم که یه کم سبک شم اما نشد
گم شده های زندگیم دارن زیاد میشن و تا وقتی گمشده اصلیم سر جاش نباشه، حالم خوب نمیشه
دستامو دراز کردم توی آسمون خدا، میگردم و میگردم تا به یه چیزی برسم انگشتی، دستی، طنابی هرچی... هرچیزی که باعث شه بند شم بهش، هرچیزی که نگهم داره بین آسمون و زمین، هرچیزی که از سرگردونی نجاتم بده
+خدا خیلی باهوشه، منو گرفته روی انگشتاش و داره میچرخونه! چجوری؟ هر چیزی رو که فکر میکردم نمیشم و نخواهد شد داره دونه دونه سرم میاد! مثل چی؟ عشق یه طرفه؟ :)) شاید...
++رد دادم به معنای واقعی کلمه