Halfway to The Stars...

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۸ مطلب با موضوع «فکر میکنم» ثبت شده است

شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۰۳ ب.ظ

عنوان نداره- چهار

باب اسفنجی: پاتریک چرا انقدر ناراحتی؟؟؟؟
پاتریک: امروز یک بچه رو دیدم که داشت سر چهار راه گل میفروخت.
باب اسفنجی: از دیدن اون بچه ناراحت شدی؟؟؟
پاتریک :نه.
باب اسفنجی: پس چی ناراحتت کرده؟؟؟
پاتریک: همین دیگه، از این ناراحتم که فهمیدم دیدن اینجور بچه ها انقدر واسم عادی شده که دیگه ناراحت نیستم


۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۵ ، ۱۶:۰۳
نی لو
يكشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۱۴ ب.ظ

فاک فیک فرندز

میم میگفت مهم ترین چیزی که آدم باید یاد بگیره اینه که حدشو با آدما نگه داره و من وقتی برمیگردم به گذشته نگاه میکنم، بزرگترین اشتباهم این بوده که حد نگه نداشتم و توی دوستی و توی طرف مقابل حل شدم. میم میگفت آدما حسودن، تو برات مهم نیست که طرفت از تو بالاتر باشه اما طرف مقابلت ممکنه اینجوری نباشه، ممکنه کوچک ترین جایی که تو ازش بزنی بالا ناراحت شه. حرفشو تطبیق دادم با آدمای دورم، آدمایی که وقتی احساس کنن کوچیک ترین تهدیدی براشون به حساب میای خیلی راحت میذارنت کنار...

دنیا خیلی پسته، آدماش پست تر و مناسباتی که باید با این آدما رعایت کنی تا بتونی کنارشون زندگی کنی پست ترین چیزیه که توی زندگیم دیدم، باید فاصله نگه داشتنو یاد بگیرم اما وقتی حسم بهم میگه فلانی آدم خوبیه و توی چندتا برخورد خوب بودنشو بهم ثابت کنه یه رابطه خیلی صمیمی رو بنا میکنم که واقعن چیزیو از طرفم پنهان نمیکنم و کل زندگیمو میگم بهش، توی دبیرستان این قضیه مشکلی نداشت اما توی دانشگاه چون منافع آدما بیشتره، جایی که طرف احساس کنه تو داری ازش میزنی بالا همه چیز برمیگرده، دوستی چند ساله فراموش میشه و بغض و نفرت میشینه جاش

خدایا این روزا رو تمومش کن، دلم آرامش میخواد، دلم میخواد آدمایی که باعث عذابم شدن رو دیگه نبینم

حتا جی میلم فهمیده اینو که...

۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۵ ، ۲۳:۱۴
نی لو
دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۳ ب.ظ

ن و س

به خدا حالم خوبه، چسناله م نمی کنه اما جالبه، دوست داشتم ثبتش کنم :))

من و ن بغل دستی هم بودیم تو دبستان! از سال اول با هم دوست بودیم و از سال سوم دبستان از هم جدا شدیم، اما تا همین پارسال دوستای خیلی صمیمی هم بودیم! تا اینکه یه مهمونی یه ذره ناجوری برای تولدش گرفت و منم گفتم راحت نیستم بیام و برچسب "دگم" خوردم و دیگه ارتباطمون خیلی ضعیف شد!

خلاصه، همون موقع هایی که من با س بودم، ن با یکی دیگه بود که اتفاقن اونم اسمش دقیقن مثل اسم س من بود، اسم خیلی رایجی هم نیستا، اما اولین بار که ازش پرسیدم اسمش چیه و گفت س تا نیم ساعت از خنده رو پا بند نبودیم. همین چند وقت پیش نامزدی ن با س برگزار شد و از اون روز به بعد هم کلی عکس مسافرت و اینور و اونور توی اینستاش به چشم میخوره. نه که حسودی کنما، میگم که حالم خیلی خوبه، نرمالم، آرومم، 

اما نگاه کنین، زندگی خیلی شانسیه یا حداقل پارامترهای ناشناخته ش برای ما خیلی بیشتر از شناخته شده هاشه، من مطمئنم سعی کردم پاک تر از ن زندگی کنم، مطمئنم استاندارد کیفی زندگیم بالاتر بوده و مطمئنم رابطه ای خفن تر از اون چیزی که من با س داشتم نه تنها برای خودم، که برای هیچ کس دیگه ای وجود نداشته و نخواهد داشت! اما این زندگیه، ممکنه هزار تا پارامتر مشابه بچینه کنار هم و با پارامتر هزار و یکم کاری کنه که به همه اون هزارتای قبلی شک کنی!

خلاصه که همینه که هست، سخته کنار اومدن باهاش اما سعی کنیم با این یهویی های زندگی کنار بیایم!


۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۳
نی لو
دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ب.ظ

vice versa turns into not vice versa

پریروز کنار خیابون وایساده بودم منتظر اتوبوس که بیاد و خودمو بپرت کنم روی آخرین صندلی و آهنگی گوش کنم یا فیلمی ببینم تا خونه!

خیابون یه طرفه به بالاست و یهو در خلاف جهت، یعنی از بالا به پایین، یه موتوریه اومد و زد به من! انقدر شوک شدم اصن حرفی برای گفتن نداشتم

بعد حال موتوریه از من بدتر بود قلبشو گرفته بود و صورتش سفید شده بود و نفس نفس میزد اصن نمیتونست حرف بزنه، تنها چیزی که از دهنم درومد تو اون لحظه این بود که مگه نمیبینی؟؟؟؟؟ البته چیزیم نشد، حتا تعادلمم به هم نخورد خیلی اما اولین تصادف زندگیم بود

خلاصه تو اون لحظه به این فک کردم که زندگی خیلی بی ارزشه، یه لحظه، فقط یه لحظه وایسادی و ممکنه ثانیه بعدش نباشی بعد ما دهن خودمونو سرویس میکنیم واسه این زندگی ای که به هیچی بند نیست.

تصمیم گرفتم خودمو کمتر اذیت کنم، کمتر باعث عذاب خودم بشم، به خودم آسون بگیرم، زندگی کنم not vice cersa!


۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۱۲:۰۸
نی لو
شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ق.ظ

Fuckin' Reality

پرت میشم وسط واقعیت بعد از دیدن ۵ قسمت بیگ بنگ

خنده خشک میشه رو لبام بعد از تیتراژ آخرش

همه اینا از دیدن عکس تازه ت شروع شد، با تمام جنگ و جدال و مقاومتی که در برابر تو از خودم نشون دادم، با دیدن عکس نیمرخت که کلاه سرت گذاشته بودی و ریشات که باهاشون صد برابر جذاب تر میشدی معلوم بود و هندزفری تو گوشت بود، درحالیکه به برف زل زده بودی و احتمالن داشتی به من فک میکردی بدون هیچ گونه فکری گفتم "عزیزم..."

دلم میخواد توی بیگ بنگ باشم، توش یعنی توی توی توش، VLC PLAYER رو بشکافم برم توشون، لابلای آزمایشگاهاشون، لابلای اون همه nerd، لابلای مزخرف گفتنای شلدون، وقتی حالم بده شلدون برام بخونه

"soft kittywarm kittylittle ball of furHappy kitty, sleepy kitty, purr purr purr"

زندگی ای که چیزی ازم توی گذشته نمونده باشه، زندگی ای که چیزی از کسی توی حالم جا نمونده باشه

حقیقت اینه، این واقعیت زندگی منه، زندگی ای که چیزی ازم توی گذشته مونده، زندگی ای که چیزی ازش توی حالم جا مونده

و فقط خدا میدونه این بی راه حل ترین مشکل دنیاست...



۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۵ ، ۰۰:۳۱
نی لو

-چطوری چه خبر؟

+حتمن دوست ندارم بدونی که نمیگم

-چرا؟

+تموم شده، دلیلی نمیبینم ادامه ش بدی

-فک میکردم این فازو رد کردی

+من حالم خوبه تا وقتی تو نباشی، فک میکردم واضح اعلام کردم

-رفتارت اینو نمیگفت

+سعی کردم خوب رفتار کنم

-یعنی پی ام میدم حالت بد میشه؟

+نه یعنی سعی کردم فراموشت کنم، پی ام میدی نمیذاری کارمو بکنم

-با حال پرسیدن فراموش کردنت خراب میشه؟

+فلانی، از زندگیم برو بیرون واضح تر ازین بگم؟


+منم، این منم انقدر سنگ دل شدم، این منم که اینجوری داری با کسی حرف میزنم که میمردم براش...

خودش خواست...............................

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۲۳:۲۵
نی لو
پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۵۰ ب.ظ

"پ"

تولد پارسالم بود و خیلی ناراحت بودم،
پ میگفت میام خونتون فردا، آدم روز تولدش نباید ناراحت باشه
بهش گفتم روز تولدم ناراحت نباشم، فرداش چی؟
میگفت آدم هیچ وقت روز تولدشو بادش نمیره
پ کجاست الان؟ داره چیکار میکنه؟ چه گندی به زندگیش میزنه؟
من دوست بدی بودم؟ شاید...
ا ما خودش نخواست باشم، خودش نخواست روزامونو با هم ورق بزنیم، من بودم اما اون کناره گرفت، شاید باید میرفتم دنبالش، شاید آدم نباید دوست چندین و چند سالشو به هیچ قیمتی از دست بده، به هیچ قیمتی یعنی این که اگه طرف وقتی بهش بیشترین نیازو داشتیم نبود ببخشیش، به هیچ قیمتی یعنی اگه اون نبود، تو اونقدر باشی که نبودنش جبران شه، اما من همیشه آدمی بودم که سعی کردم اطرافیانمو تربیت کنم، مثلن باج ندم به کسی، به خاطر همین سعی کردم یادش بدم اگه اشتباه میکنه باید پاش وایسه، اگه اشتباه میکنه باید بیاد جبران کنه که عادت نکنه من همیشه آدم بخشنده قضیه م.
اما لازمه آدما کوتاه بیان، درسته اون تو روزای سختم منو ول کرد شاید چون خودش درگیر چیز دیگه ای بود اما من شاید من باید غرورمو میذاشتم کنار و میبخشیدم...
شاید اگه برگردم سعی کنم بیشتر درکش کنم، در هر حال به قیمت از دست رفتن یه دوست خوب تموم شد...
۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۰
نی لو
چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۹ ب.ظ

مشکل من توی ۹۹٪ دوستی ها!

وقتی آدما ناراحتن و بی روحیه چون یه مشکل بزرگ توی زندگیشون دارن، تحقیرشون هیچ فایده ای نداره حالا نه خود خود تحقیر. مثلن طبق تجربه اینکه به طرف بگی انقدر ضعیف نباش، قوی باش و این داستانا هیچ چیو حل نمیکنه، مثلن به کسی که درس نمیخونه اگه بگی پاشو بیا کتابخونه، کمتر وقت تلف کن هیچ دردیو دوا نمیکنه...

گاهی صرفن آدم باید خفه شه، غرغر اون آدمو گوش کنه و تهش بگه من مطمئنم تو از پسش برمیای، چیزی که من هیچ وقت یاد نگرفتم چون احساس میکردم یه جور بی تفاوتیه! همیشه احساس کردم باید یه لگد بزنم به یارو بگم پاشو لعنتی، پاشو خودتو تکون بده، راه بیفت اما فکر کنم این بی فایده ترین استراتژی ممکنه برای امیدوار کردن طرف و موثرترین استراتژی برای راه انداختن دعوا و ناراحتی

باید روی خودم کار کنم! باید به خودم یاد بدم بعضی وقتا سکوت کنم، گوش بدم و فقط سعی کنم طرفو آروم کنم! آدما معمولن میدونن راه حل چیه و نیازی به گوشزد ندارن که فلانی فلانی ببین این راه حله! 

گاهی فقط باید خفه شد یه مشت حرف تکراریو به طرف مثابل گفت حتا اگه واقعن بهش باور نداری!

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۵ ، ۲۲:۵۹
نی لو