Halfway to The Stars...

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ب.ظ

عنوان نداره-دو

و مست میکنم با بیگ بنگ!

دوباره!

و میدونم خماری بعدش داغون کننده س


موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۲۲:۱۰
نی لو
ساعت نه شب بود و خودمو پرت کردم تو ماشین بابا، یخ زده و خیس و خسته و کوفته
بابا رفت نون بخره و چن بار دکمه next ضبطو زدم و یهو رفت رو آهنگ all i ask بانو adele و همین جوری خوند و خوند و هی داد زد what if I never love again تا اینکه این جمله به در و دیوارای ذهنم خورد و یک میلیون بار منعکس شد و همین حالام بازم دارم میشنوم وات ایف آی نور لاو اگن؟
یهو صحنه های نه ده ماه پیش اومد تو ذهنم، دم عید بود که چقدر خوشحال بودیم، همه چیز سر جاش بود، بهم عیدی دادی :)) ، اما خود عید! عیدی اومد جلو چشمام که زهرمارم کردی، همه ش دعوا، حتا دو سه شب که کامل حرف نزدیم. باید اون روزا بی تفاوتی و عوض شدنتو میفهمیدم اما نفهمیدم... باز جلو رفتیم یادم اومد اون روزی که قرار بود بت شیرینی بدم و ساعت ۳ قرار بود راه بیفتیم، بعد تو رفتی ورزش کنی. با یک ساعت تاخیر ساعت ۴ گفتی بریم و من اون روز عصبانی ترین آدم روی کره زمین بودم، جواب زنگا و اس ام اس هاتو ندادم و همه ی زنگاتو ریجکت کردم و رفتم خونه، توی مترو بغض داشتم تو احمق بودی، احمق. باز جلوتر سر یه مهمونی دعوامون شد. برای اولین بار گوشی رو قطع کردی. دقعه آخری که دیدمت با تو و پ و ف رفتیم یه کافه ای، کنارت نشستم که نبینمت، همونجا توی کافه به پ گفتم به هم زدیم و پ گفت مزخرف نگو، بهش گفتم بعدن برات میگم اما واقعیته، خواستی تو مترو بیای بام اما رفتم قسمت خانوما، گفتم هیچ وقت نمیخوام ببینمت، جلوتر اومدیم میگفتم میخوام تموم شه، میگفتی دوست معمولی باشیم، گفتی فک کن، گفتی یه هفته فک کن، گفتم من نمیخوام، تمومه واسه م همه چی و دو هفته اونقدر دعوا کردیم که قبول کردی تمومش کنیم... دفعه آخر تو دانشگاه دیدمت، قبل اینکه بری، من نمونه هام دستم بود از پایین دانشگاه داشتم میدویدم بالای دانشگاه تا تست هامو کامل کنم و برسم به دفاع، چه روزای پر استرسی بود، بعد تو از در دانشکده تون اومدی بیرون، با یه مشت دختر دور و برت که داشتین میگفتن به نگار زنگ بزن بیاد بریم کافه نمیدونم چی چی... حتا نگاهتم نکردم، فقط قلبم تند تند شروع کرد زدن، سرعتمو ده برابر کردم و رد شدم، رد شدم اما هنوز که هنوزه ازت رد نشدم... هنوز که هنوزه همه چی یادمه به وضوح روز اول...
بابا داشت میزد به شیشه درو باز کنم، همه صداها و تصویرها محو شدن، بک تو فاکین لایف!

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۱۰
نی لو
شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۵۹ ب.ظ

Hey god, please listen to me

فکرام قاتلن

نباید باهاشون تنها بمونم

این یه لوپ بسته س، این حماقت ناتمامه، این که از شش ماه پیش تا الان هیچی عوض نشده و این منم که دارم خودمو گول میزنم I'm over him

نه، I'm over nobody حتا I'm not over myself و حتا بدتر اینکه I don't think I can ever get over him

کاشکی نمیومد، کاشکی محو میشد، کاشکی همون طور که یهو اومد، یهو از ذهنم پاک میشد

فرض کنین آدم از ۷ سالگی به سن فهمیدن برسه، اگه ۲۱ سالم باشه و خودمو از ۷ سالگی آدم فرض کنم، من نصف زندگیم با اون آدم بوده، نصف کم نیستا! نصف یعنی از هر صد هزار باری که خندیدم پونصد هزار بارش با اون بوده و از هر صد باری که گریه کردم پنجاه بارش با اون بوده، از صد باری که آروم شدم قطعن پنجاه بارش اون آرومم کرده و همین جور بگیر برو تا آخر...

خدایا، فقط تو میتونی دستمو بگیری منو بکشی ازین منجلاب بیرون...

خدایا یه بار دیگه خودتو نشون بده بم، این گره ایه که فقط به دست تو باز میشه، مگه نه اینکه دل ها رو شفا میدی؟ مگه نه اینکه تو مهربون ترین مهربونایی؟ مگه نه اینکه تو از همه کس و همه چیز و حتا خودم بهم نزدیک تری؟ این رنج بی پایانو تمومش کن
حقیقتن کم آوردم، حتا گریه م دیگه از دردم کم نمیکنه
۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۹
نی لو
شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ق.ظ

Fuckin' Reality

پرت میشم وسط واقعیت بعد از دیدن ۵ قسمت بیگ بنگ

خنده خشک میشه رو لبام بعد از تیتراژ آخرش

همه اینا از دیدن عکس تازه ت شروع شد، با تمام جنگ و جدال و مقاومتی که در برابر تو از خودم نشون دادم، با دیدن عکس نیمرخت که کلاه سرت گذاشته بودی و ریشات که باهاشون صد برابر جذاب تر میشدی معلوم بود و هندزفری تو گوشت بود، درحالیکه به برف زل زده بودی و احتمالن داشتی به من فک میکردی بدون هیچ گونه فکری گفتم "عزیزم..."

دلم میخواد توی بیگ بنگ باشم، توش یعنی توی توی توش، VLC PLAYER رو بشکافم برم توشون، لابلای آزمایشگاهاشون، لابلای اون همه nerd، لابلای مزخرف گفتنای شلدون، وقتی حالم بده شلدون برام بخونه

"soft kittywarm kittylittle ball of furHappy kitty, sleepy kitty, purr purr purr"

زندگی ای که چیزی ازم توی گذشته نمونده باشه، زندگی ای که چیزی از کسی توی حالم جا نمونده باشه

حقیقت اینه، این واقعیت زندگی منه، زندگی ای که چیزی ازم توی گذشته مونده، زندگی ای که چیزی ازش توی حالم جا مونده

و فقط خدا میدونه این بی راه حل ترین مشکل دنیاست...



۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۵ ، ۰۰:۳۱
نی لو
جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۴۱ ب.ظ

لعنتییییی

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۱۳:۴۱
نی لو

-چطوری چه خبر؟

+حتمن دوست ندارم بدونی که نمیگم

-چرا؟

+تموم شده، دلیلی نمیبینم ادامه ش بدی

-فک میکردم این فازو رد کردی

+من حالم خوبه تا وقتی تو نباشی، فک میکردم واضح اعلام کردم

-رفتارت اینو نمیگفت

+سعی کردم خوب رفتار کنم

-یعنی پی ام میدم حالت بد میشه؟

+نه یعنی سعی کردم فراموشت کنم، پی ام میدی نمیذاری کارمو بکنم

-با حال پرسیدن فراموش کردنت خراب میشه؟

+فلانی، از زندگیم برو بیرون واضح تر ازین بگم؟


+منم، این منم انقدر سنگ دل شدم، این منم که اینجوری داری با کسی حرف میزنم که میمردم براش...

خودش خواست...............................

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۲۳:۲۵
نی لو
پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۳۱ ب.ظ

linkedin آخه؟!!!!

این inbox لینکدین منه! یکی بهم پیشنهاد داده برم کانادا حتا!!

حتا خارجیم توشون هست! :))))

تازه یه سریاش سانسور شدن! خدایی هرجا میخواین لاس بزنین بزنین اما لینکدین نه! کاریه اینجا! یارو ۷ تا عکس از خودشو برام فرستاده! با اینا باید چیکار کرد؟!


۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۲۲:۳۱
نی لو
پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۵۰ ب.ظ

"پ"

تولد پارسالم بود و خیلی ناراحت بودم،
پ میگفت میام خونتون فردا، آدم روز تولدش نباید ناراحت باشه
بهش گفتم روز تولدم ناراحت نباشم، فرداش چی؟
میگفت آدم هیچ وقت روز تولدشو بادش نمیره
پ کجاست الان؟ داره چیکار میکنه؟ چه گندی به زندگیش میزنه؟
من دوست بدی بودم؟ شاید...
ا ما خودش نخواست باشم، خودش نخواست روزامونو با هم ورق بزنیم، من بودم اما اون کناره گرفت، شاید باید میرفتم دنبالش، شاید آدم نباید دوست چندین و چند سالشو به هیچ قیمتی از دست بده، به هیچ قیمتی یعنی این که اگه طرف وقتی بهش بیشترین نیازو داشتیم نبود ببخشیش، به هیچ قیمتی یعنی اگه اون نبود، تو اونقدر باشی که نبودنش جبران شه، اما من همیشه آدمی بودم که سعی کردم اطرافیانمو تربیت کنم، مثلن باج ندم به کسی، به خاطر همین سعی کردم یادش بدم اگه اشتباه میکنه باید پاش وایسه، اگه اشتباه میکنه باید بیاد جبران کنه که عادت نکنه من همیشه آدم بخشنده قضیه م.
اما لازمه آدما کوتاه بیان، درسته اون تو روزای سختم منو ول کرد شاید چون خودش درگیر چیز دیگه ای بود اما من شاید من باید غرورمو میذاشتم کنار و میبخشیدم...
شاید اگه برگردم سعی کنم بیشتر درکش کنم، در هر حال به قیمت از دست رفتن یه دوست خوب تموم شد...
۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۰
نی لو
پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۲۸ ب.ظ

پنجشنبه خود را چگونه گذراندید؟

به زور پا شدن از خواب سر ساعت ۷،

امتحان،

ذوق دیدن missed call ش،(عین بچه های دو ساله شدم، واقعن رقت انگیزه :| )

ذوق برای اینکه زنگ زده میپرسه امتحانتو چطوری دادی، (رقت انگیز تر حتا )

ذوق در باقی روز همچنان ادامه داره،(رقت انگیز ترین آدمی که تا حالا دیدین :| )

پهن شدن زیر آفتابی که از پنجره خودشو انداخته تو اتاق،

خوابببببب،

و بقیه ش هم به دیدن ده قسمت بیگ بنگ اختصاص پیدا میکنه 

:دی



۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۱۷:۲۸
نی لو
چهارشنبه, ۱ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۱۴ ب.ظ

اینجا شریفه، بهترین دانشگاه این مملکت

میدونین؟

حالم خیلی خوب بود امروز! اما این شهر لعنتی، این آدمای لعنتی نمیذارن!

قرار بود به عنوان دانشجوی برگزیده دانشکده تقدیر شه ازم، حقمو خوردن! الان جای من و یه سری افراد شایسته تر از من کسی داره تقدیر میشه که چندین ترم مشروط بوده، به خاطر اون قوانین دانشکده رو عوض کردن که بتونن ببرنش تو انجمن علمی!با معدل ۱۱ ۱۲ رفت تو انجمن علمی!توی انتخابات انجمن علمیمون تقلب کردن تازه تا ببرنش تو! الان با اون همه مشروطی و تعداد واحدایی که پاس کرده حتا نصف منه، داره میشه دانشجوی برگزیده... اردوهایی که برگزار میشه از ۳۰ ظرفیت، ۲۰ تاش انجمن علمین و ۱۰ تای بقیه رم کسایی رو میبرن، که خیلی عذر میخوام اما واقعن الان نمیتونم فک کنم تا واژه مناسب تری پیدا کنن، میدن بهشون

به جای تقدیر از دانجوهای دکترا، مثلن اونایی که TA نمونه بودن از کسایی داره تقدیر میشه که از ۱۲ ساعتی که دانشگاهن ۱۰ ساعتشون دارن لاس میزنن... TA برتر امسال کسی شده که مشکل حرکتی داره و فقط با ترحم استادا نمره میگیره بعد ف که توی نظرسنجیا همیشه عالی بوده و بالاترین نمره رو داشته و همه ی بچه ها عاشقشن، هیچی...

استادم با تمام تلاشش داره جلوی منو میگیره که نرم، با تمام تلاشش داره کاری میکنه که عین خودش بدبخت و محروم بمونم

اینجا شریف لعنتیه که بهترین سال های عمرم توش گذشت، خوب بود، خوش گذشت، اما این آخریا داره داغونم میکنه

حسادت آدما، نمک نشناسیشون و حق خوری...

ایران جای زندگی نیست، اگه رفتم پشت سرمو نگاه نمیکنم

اینجا جاییه که هرچی نالایق تر باشی، موفق تری

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۵ ، ۲۲:۱۴
نی لو