توی زندگی همه ماها هستن آدمایی که باعث شن بعضی وقتا شک کنیم ما درست زندگی کردیم یا اونا، بعضی وقتا آرزو میکنم کاش منم مثل الف میتونستم با ازدواج خوشحال باشم، کاش میتونستم بدون کتاب خوندن زنده بمونم، بدون فکر کردن حتا... الف زندگی آروم و خوشحالی داره، لابلای گروه های تلگرامی، بین زن های تازه ازدواج کرده ای از جنس خودش، مهمونی های هرهفته شون، خرید کردناش، غذا درست کردناش و این که سعی میکنه همیشه خوش تیپ و خوشگل به نظر برسه, پیج های تلگرام رو زیر و رو میکنه تا لباس عید پیدا کنه، موهاشو رنگ میکنه، ناخن میکاره، هر ماه یه شکل جدید روش نقاشی میکنه، مهمونی میگیره، غذاهای خوشمزه درست میکنه و همیشه مهموناش راضی و سیر و خوشحال و حندون از خونشون میرن بیرون... الف شوهرشو که دوست پسرش بوده قبلن خیلی دوست داره، سر کار نمیره، حوصله کار نداره به قول خودش، ساعت ۱۲ از خواب پا میشه، آشپزی میکنه، باشگاه میره، بیرون میره، عصر شوهرش میاد خونه، میره جلو در استقبالش، بغلش میکنه، با هم سریال میبینن و فردا دوباره همه چی از اول شروع میشه
وقتی دیدم شوهرش دست میندازه دور گردنش و با هم بلند بلند میخندن یه حس شاید از جنس حسادت حس کردم، نه به خاطر اینکه من چیزایی که اون داره رو ندارم، به خاطر اینکه شاید من خیلی داستانو پیچیده کردم، خوشبختیمو تابع هزار و صد و بیست و یک عامل کردم که حالا که یکی دوتاشون سرجاش نیست حس نرسیدن دارم، حس میکنم خدا نخواسته، من تلاشمو کردم و اون نمیخواد، من از دستم کار دیگه ای برنمیومد اما خدا نمیخواد که بشه
یا حتا پ! تمام اون سال هایی رو که من داشتم درس میخوندم و مثل خر کوله و لپ تاپ از کتابخونه مرکزی تا کتابخونه دانشگده فیزیک حمالی میکردم، اون داشت تو مهمونی ها و دورهمی با بچه های فلان گروه میرقصید و مست میکردن و عربده میکشن، فرق من و اون چیه؟ اون هزار تا آدم بی خاصیت دورشه و آخر هر هفته ش پره با مهمونی و دورهمی، من جمعه ها ریجکتای دانشگاهامو میگیرم و عر میزنم که خاک بر سر بی لیاقتتون کنن، که لیاقتتون همون چینی های خنگ و احمقه، خاک بر سر این مملکت، خاک بر سر اون دانشکده لعنتی... اون خوشحال تر از منه، درس یه ورش بود، اگه هر هفته نبود، هر دو هفته یه بار مسافرت و گردش و تفریح بود و راضیه از تصمیماش... (به این تراژدی ای نیست، متن میطلبید من آدم بدبخته باشم، اون خوشبخته :)) منم کلی گشتم و تفریح کردم و کافه گردی کردم، اما نسبی در نظر گرفتم)
در نهایت گور بابای همه این فرق ها و فکرها، یه کم مرخصی میخوام بدم به خودم
+حال خوبمو مدیون ته چین مسلم هستم، #مرسی#که #هست :دی